بسیاری از ما زمان و انرژی بسیار زیادی را صرف می کنیم تا از بدن خود خوب مراقبت کنیم و سعی می کنیم که بهترین وضعیت بدنی و بهترین احساس را داشته باشیم. اما وقتی که نوبت به ذهنمان می رسد، چندان توجهی به آن نمی کنیم. مراقبت کردن از ذهن ممکن است گاهی به فکرمان برسد، اما خیال می کنیم که ذهن چیزی خارج از کنترل ما است.
کنترل دست چه کسی است؛ شما یا ذهنتان؟
آیا میتوانید به دلخواه خود از ذهنتان استفاده کنید؟
و هرگاه خواستید آن را خاموش کنید؟
آیا شما از ذهنتان استفاده میکنید یا برعکس؟
آیا قادر به کنترل کامل ذهنتان هستید؟
اگر قادر به کنترل ذهنتان نیستید، پس این ذهن شماست که کنترلتان را دراختیار دارد. دراینصورت، ما ناآگاهانه با ذهن تعیین هویت میکنیم و حتی به این حقیقت آگاهی نداریم که بردهی آن هستیم. دراینحالت، ذهن بسیار مخرب میشود و این ما نیستیم که بهطور نادرست از ذهن استفاده میکنیم، بلکه ما اغلب آن را اصلا بهکار نمیگیریم. برعکس، ذهن ما را بهکار میگیرد.
فردی که ذهن او را کنترل کند و قادر نباشد افکارش را متوقف کند، در جدایی آشکار از هستی حقیقی، در دنیایی دیوانهوار از مشکلات و کشمکشها زندگی میکند، اما درصورتیکه شما ارباب ذهنتان باشید، در حالت «حضور در اکنون» خواهید بود. دراینحالت حضور، در حس یگانگی با هستی و در آرامش بهسر میبرید. یگانهبودن در زندگی در وجوه ظاهری جهان، همراه با درونیترین حقیقت وجودی خویش، که همانا هستی محض است. حالت حضور در لحظه، نه تنها پایان رنج و کشمکش دائمی درونی و برونی، بلکه پایان بردگی انسانها از بیوقفهاندیشیدن است که به معنای رهایی و آزادی از سلطهی ذهن است.
در روز، زمانی را برای خود و ذهنتان در نظر بگیرید. لبخند بزنید، کارهای مرود علاقه تان را انجام بدهید، به تماشای فیلم بنشینید، پیاده روی کنید، به دل طبیعت بروید و به دور از هر چه دست و پای شما را بسته است، شاد باشید. چیزی که حال و هوایتان را تغییر مثبت بدهد. کاری که حال دلتان را خوب کند. هر کدام این موارد باعث می شوند که ذهن با شادی درونی به آرامش برسد و خود را از دغدغه هایی که با افکار و اعمال روزانه به او اجبار می کنیم برهاند. این کارها هم سلامتی جسم را تضمین می کند و هم به سلامت روح کمک می کند.
زمانی که به مراقبه ی ذهن خود می پردازید، در واقع آگاهی پیدا می کنید که شما چیزی فراتر از اندیشه هستید. زمانی که به اندیشه گوش می سپارید، در واقع خود را به صورت عاملی بیرونی در نظر می گیرید و به این حقیقت دست پیدا می کنید که شما اندیشه تان نیستید. در این صورت است که اندیشه دیگر نمی تواند بر شما تسلط داشته باشد و شما با این آگاهی می توانید پایانی دهید بر اندیشه ی غیرارادی و ناخواسته!
بهجای مراقبهی ذهن، میتوانید با جهتدادن کانون توجه خود به «اکنون»، بهسادگی خلأ ذهنی بهوجود آورید. فقط باید بهشدت نسبت به لحظهی حال هوشیار باشید. با این کار، شما آگاهی را از فعالیت ذهن منحرف میکنید و خلأ عدم ذهن را ایجاد میکنید. حالتی که در آن بسیار هوشیار و آگاه هستید، اما نمیاندیشید و ذهن کاملا آرام است.
در این روش شما باید تمرکز خود را برای روی وجود جسمانی خود متمرکز کنید. به این توجه کنید که چگونه در دست ها، پاها، بازوها و سایر قسمت های بدن حیات وجود دارد. تمرکز خود را بر روی میدان انرژی ای که در تمام بخش های بدنتان در جریان است بگذارید. سعی نکنید درباره ی آن فکر کنید، بلکه سعیتان را بر این قرار دهید که آن را با تمام وجود احساس کنید.
با اینکه وجود ترس برای پیشگیری از خطرات لازم است، اما میزان زیادی از ترسهای ما فقط ترس روانی است که مشکلساز هستند. حالت روانی ترس فارغ از هر خطر عینی و حقیقی، دارای اشکال متعددی است: اضطراب، نگرانی، تشویش، حالت عصبی، فشار روحی، دلهره، وحشت و غیره. ترس روانی همیشه ناشی از فکر به چیزیست که ممکن است اتفاق بیفتد، نه ناشی از چیزی که تاکنون اتفاق افتاده است.
یعنی وقتی که شما در اینجا و زمان حال هستید، ذهنتان در آینده است. این خلأ و شکاف، باعث ایجاد تشویش و نگرانی میشود. بنابراین اگر شما با ذهنتان تعیین هویت میکنید و تماس با نیرو و سادگی زمان حال را ازدست داده باشید، خلأ ترس، همراه همیشگی شما خواهد بود، اما با قطع هم هویتی با ذهن و تمرکز براکنون و حضور کامل در لحظهی حال، ترسهای روانی شما منهدم میشود و احساس آرامش و شعف و سرور جای آن را خواهد گرفت.
وابستگیِ بیش از حد به تکنولوژی باعث می شود استرس شما بیشتر شود، تمرکز و کارکرد کمتری پیدا کنید، خلاقیت شما خشک شود و کیفیت خواب شما پائین آید. همچنین، اعتیاد به اینترنت به عنوان یک مشکل روانی بزرگ شناسایی شده است.
مشکلی که می تواند بروی ذهن و روح شما تاثیرات دائمی بگذارد. اینکه بتوانید زمان هایی را بدون تکنولوژی سپری کنید می تواند به تمرکز شما کمک کند، استرس را کاهش دهد و شادی برایتان به ارمغان آورد.
در عصر مدرن امروزی، افراد وابستگی عجیبی به راحتی پیدا کرده اند. هر چیزی را به راحت ترین شکل ممکن خواهان هستند. بیشتر از حافظه های مجازی استفاده می کنند تا ذهن خود و این باعث شده تا ذهن از خود فعالیتی نشان ندهد و همین دلیل باعث فرسوده شدن و خاک خوردگی ذهن می شود.
هر چیزی هم که بلااستفاده بماند مانند رودی به مرداب بدل می شود و سردی در مغز پدید می آید. مغز سرد فرد را دچار افسردگی می کند و ناخودآگاه به سمت مسائلی می رود که به این حال و روز دامن میزنند. مثل شکست ها و اتفاقات تلخ گذشته و یا دلشوره و اضطراب آینده. تسلط بر ذهن داشتن نیازمند یک ذهن فعال و گرم است، بنابراین هر از گاهی سعی کنید چند تمرین به ذهن بدهید تا همیشه سالم بماند و آن را کنترل کرده و به موقع بتوانید از آن استفاده کنید.
از آن لحظه های کوچک زندگی لذت ببرید. چه عطر چای در هوا باشد یا لبخند کسی که دوستش دارید. با توجه بیشتر به این لحظه های مثبت می توانید بر نگاه منفی ذهن خود فائق آئید. در نتیجه خاطرات مثبت بیشتری در ذهن شما خواهند ماند و این احساس مثبت تبدیل به چیزی همیشگی برای شما می شود.